مادر را چگون وصف آرم تا تو هستی
یازده انجم آسمانی را پرتو هستی
گریه کردی بعد از فراق نبی
گوئی ترسی عمرت گردد بسی
تو کز هجر پدر چون گلی پژمرده ای
سیه جامه به تن ، غمین و افسرده ای
چگونه تاب آوردی در و دیوار را
زخم پهلو به کین عدو مسمار را
وز ناله ات گوئی لرزه افتاد بر زمین
ملائک گریه کردند وز سقط جنین
عمر گرانمایه فدا کردی به علی ولایت
مثل الاعلی عشقی ز علی حمایت
حنطنی و غسلنی و کفنی باللیل
و صلی علی وادفنی باللیل
تا نبیند علی آثار کینه را
خون دل ننشاند ، زخم سینه را
جای خالی ات را نور چشمان علی
درد بی درمان افتاد بر جان علی
چاه بعد تو همراز علی شد
مونس باران اندوه ولی شد
چاه آتشی بر عمق جان افروخت
خشکید و زاشک مولا بسوخت
رفتی و عالمی محزون تو
قبر بی نشانت آیت مظلوم تو
فاطمه(علیها السلام) در کنار بستر پیامبر، چهره نورانى و ملکوتى پدر را می نگریست که از شدّت تب عرق مىریخت. فاطمه در حالى که به پدر نگاه می کرد به گریه افتاد، پیامبر نتوانست ناآرامى دخترش را تحمّل کند، در گوش او سخنى گفت که فاطمه آرام شد و لبخند زد. لبخند زهرا(علیها السلام) در آن حال شگفت آور بود. از او سؤال کردند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)چه رازى را به او فرمود؟ پاسخ داد: تا پدرم زنده است رازش را فاش نمی کنم. پس از رحلت پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) راز آشکار شد. فاطمه گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستین کسی از اهل بیت من هستى که به من ملحق می شوى، و از این رو شاد شدم.
زهرا، صدّیقه، طاهره، مبارکة، زکیّه، راضیه، مرضیّه، محدثَّه و بتول
امام رضا علیهالسلام از اجدادش نقل مىفرماید: پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: اى فاطمه! آیا مىدانى که چرا فاطمه نام گرفتى؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام عرضه مىدارند: شما بفرمایید چرا فاطمه، فاطمه نامیده شده است. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: زیرا فاطمه علیهاالسلام و شیعیان فاطمه از آتش جهنم بازگرفته شدهاند و به آتش نخواهند رفت . فاطمة الزهراء من المهد إلى اللحد، ص 70.